گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر ولتر
فصل هفتم
فصل هفتم :مردم ودولت


مقدمه

فرانسه ای که ولتر در 1728 بدان بازگشت نزدیک به 000’000’19 جمعیت داشت. مردم فرانسه به سه گروه یا طبقه تقسیم می شدند: روحانیان، نجبا، و «طبقة سوم». برای فهم انقلاب فرانسه ناچاریم آنها را بشناسیم.

I - نجبا

خاوندان زمیندار، که القابشان را از ملک خود می گرفتند (نزدیک به یک چهارم زمینهای فرانسه متعلق به آنان بود)، خویشتن را «نجبای شمشیر» می خواندند. سازماندهی نیرو و دفاع از ملک خاوندی، منطقه، کشور، و شاه وظیفة آنان بود. در نیمة اول قرن هجدهم این خاوندان بر 000’80 خانوار که شمار کل افراد آنها به 000’400 تن می رسید ریاست می کردند. آنان به گروههایی تقسیم شده بودند که بر یکدیگر رشک می ورزیدند. فرادست ترین این گروهها را فرزندان شاه وقت، و فرزندان خواهران و برادران شاه، تشکیل می دادند. پس از آن، اعیان قرار داشتند که عبارت بودند از شاهزادگان (فرزندان و بازماندگان شاهان پیشین)، هفت اسقف؛ و پنجاه دوک. پایینترین گروه نجبا مرکب بود از دوکها، مارکیها، کنتها، ویکنتها، بارونها، و شوالیه ها؛ ... . هر یک از این گروهها دارای آدابی بود که آنان را از یکدیگر متمایز می نمود. از این رو، بر سر حق به دست گرفتن چتر در کورپوس کریستی (عید جسد) و سلسله مراتب نشستن در حضور شاه منازعات غم انگیزی میان آنان در می گرفت.
در میان «نجبای شمشیر»، اقلیتی که از چند پشت قبل صاحب عنوان و مقام بود خود را «نجبای اصیل» می خواند، و نجبایی را که خود یا پدرانشان در زمان لویی سیزدهم یا لویی

چهاردهم به عنوان و مقامی رسیده بودند خوار می شمرد. گروهی از آنان به پاس خدمات جنگی، اداری، یا مالی خود عنوان اشرافی گرفته بودند و برخی عناوین خویش را به بهای نازلی، که از 6000 لیور بیشتر نبود، از «لویی بزرگ» خریده بودند. بدینسان، به گفتة ولتر، «بسیاری ازمردم- صرافان، جراحان، بازرگانان، منشیان، و خدمتگزاران شاهزادگان- منشور نجیبزادگی گرفته بودند.» مقامات دولتی معینی، چون دادرس اعظم، خود به خود به مرتبة اشراف می رسیدند؛ در زمان لویی پانزدهم، هر فرد عادی می توانست با خرید مقام وزارت امور خارجه، به بهای 000’120 لیور، جزو اشراف فرانسه شود؛ شمار این وزرای خارجة موهوم در زمان لویی شانزدهم از 900 گذشته بود. همچنین، هر کس می توانست با خرید ملک یکی از اشراف فرانسه عنوان وی را از آن خود سازد. شاید نود درصد اشراف فرانسه در 1789 از طبقة متوسط برخاسته بودند.
بیشتر آنان با تحصیل علم حقوق، و احراز مقامات اداری و قضایی، قدر و منزلتی در جامعه یافته بودند. اعضای پارلمانهای سیزده گانه ای که به امور قضایی شهرهای بزرگ فرانسه رسیدگی می کردند از میان اینان برخاسته بودند. از آنجا که قاضیان مجاز بودند عناوین خویش را به فرزندانشان واگذار کنند، طبقة اشرافی تازه ای به نام «نجبای ردا» پا به جهان نهاد. در میان دادرسان، نیز مانند روحانیان، نیمی از قدرت و ابهت شخص به ردای او بستگی داشت. نمایندگان پارلمانها با ردای سرخ، شنل گشاد، آستینهای چیندار، کلاهگیس، و کلاه پردار، پس از اسقفان و نجبای زمیندار، بزرگترین گروه اشراف را تشکیل می دادند. ولی پس از آنکه درآمد قانونی سران دستگاههای دولتی آنان را از بسیاری از اشراف با اصل و نسب توانگرتر ساخت، دیوارهای جدایی در میان «نجبای شمشیر» و «نجبای ردا» فرو ریخت، و تا 1789 این دو گروه کاملا در هم آمیختند. طبقة اشرافی تازه ای که بدین سان پدید آمد چنان نیرومند بود که شاه یارای مخالفت با آن را نداشت، و تنها ژاکریهای عصر انقلاب فرانسه می توانستند امتیازات این طبقه را، که به بهای گران به دست آمده بود، از آن باز ستانند.
بسیاری از نجبای کهن با بیتوجهی به ملک خویش، یا دوری از آن، یا با کشت زمین به شیوه های کهن، و یا بر اثر کاهش ارزش پولی که آنان به نام حق الاجاره یا بهرة مالکانه از رعایا می گرفتند از هستی ساقط شده بودند؛ و چون نجبا مجاز نبودند صنعت یا بازرگانی پیشه سازند، گسترش صنعت و بازرگانی اقتصاد پولی را پدید آورد که در سایة آن امکان داشت کسی صاحب املاک وسیعی باشد، اما آه در بساط نداشته باشد. در برخی از نواحی فرانسه صدها تن از اشراف زندگی می کردند که به تنگدستی و بینوایی روستاییان بودند. ولی اقلیت بزرگی از نجبا درآمد هنگفتی داشتند و آن را مسرفانه خرج می کردند. درآمد سالانة مارکی دوویلت به 000’150 لیور، درآمد سالانة دوک دو شوروز به 000’40 لیور، و درآمد سالانة

دوک دو بویون به 000’500 لیور می رسید. برای رفاه بیشتر نجبا، بسیاری از آنها، جز در مواقع اضطراری، از پرداخت مالیات مستقیم معاف بودند. شاهان، از ترس آنکه مبادا نجبا تقاضای تشکیل اتاژنرو (مجلس عمومی طبقاتی) را کنند، جرئت نمی کردند از آنان مالیات بگیرند. تجمع طبقات سه گانه در این مجلس می توانست به عنوان بهای تصویب وجوهی که برای شاه تعیین می کرد اختیارات وی را اندکی کاهش دهد. توکویل گفته است: «نابرابری مالیات طبقات را هر سال از هم دورتر می کرد؛ ... . توانگران را توانگرتر، و بینوایان را بینواتر می ساخت.» ، در 1749، به میزان پنج درصد بر درآمد توانگران مالیات بستند، ولی در عمل نتوانستند آنان را به پرداخت مالیات وا دارند.
قبل از قرن هفدهم، نجبای زمیندار در دستگاههای اداری، اقتصادی، و جنگی کشور خدمت می کردند. ولی پس از آنکه مالک زمین شدند، از طریق بهره کشی از روستاییان وابسته به زمین، یا اجاره دادن قطعه زمینها به اجاره داران، زمینها را تقسیم و کشت کردند؛ برای رعایای خویش قوانین دادرسی و کیفری وضع کردند؛ و آموزشگاه، بیمارستان، و سازمان خیریة محلی بنیان نهادند. در صدها ملک اربابی، خاوند فئودال تا آنجا که خودخواهی ذاتی انسانها اجازه می داد، به این کارهای عام المنفعه می پرداخت، و رعایا، که او را سودمند می دیدند، از وی فرمان می بردند، احترامش می گذاشتند، و گاه گاه حتی مهرش را به دل می گرفتند.
ولی دو عامل عمده رابطة ارباب و رعیت را دستخوش دگرگونی ساخت. یکی از این عوامل تعیین مباشران به دست کاردینال ریشلیو و پس از او بود، و دیگری تبدیل خاوندان بزرگ به درباریان توسط لویی چهاردهم. مباشران در حقیقت دیوانسالاران طبقة متوسط بودند که شاه آنان را به حکومت بخشهای سی و دوگانة کشور می فرستاد. اینان همگی مردانی لایق و کاردان بودند، اما همة آنان کفایت و حسن نیت تورگو را نداشتند. به کوشش آنان، بهداشت، روشنایی، و آرایش شهرهای فرانسه بهبود یافت. اینان به دارایی فرانسه سرو سامان دادند. برای آبیاری کشتزارها، سدهایی ساختند؛ و برای جلوگیری از سیل، بر رودها بند زدند. اینان در فرانسه شبکه های وسیعی از راهها احداث کردند که در جهان آن روزگار مانند نداشت؛ و در کنار راهها درختانی کاشتند که امروز گذرگاههای این کشور را زیبایی بخشیده اند. اینان با تلاش و کاردانی خویش به فرمانروایی خاوندان پایان دادند. لویی چهاردهم، برای آنکه حکومت را بیش از این در پایتخت متمرکز سازد، خاوندان را به دربار خواند و ندیم خود ساخت. شاه به آنان مقامات پست با عناوین فریبنده و نوارهای غرورانگیز داد، خاوندان که از آن پس با درآمد زمینهایشان در کاخهای پاریس یا ورسای می زیستند، ادارة امور املاکشان را از یاد بردند و کوتاه شدن دست آنان از کارهای اقتصادی و حکومتی مردم را بر آن داشت که آنان را از انگل فرانسه بدانند.